زبان سرخ / هچلِ «کچل حسن» و «حسن کچل»!

زبان سرخ / هچلِ «کچل حسن» و «حسن کچل»!

خبر مسرت بخشی است که استان فارس بعد از سال ها دوری ، در سوپرلیگ ایران صاحب نماینده خواهد شد ؛ خطه ای با ظرفیت هایی بالا که بدون تردید به رشد و توسعه بسکتبال کمک های شایانی خواهد کرد اما این حضور در لیگ پیش رو می تواند آبستن حواشی متعددی هم باشد .

ماجرا از این قرار است که امیرمحمد تقی گنجی (مدیرعامل مهرام) با ارسال نامه ای به رئیس فدراسیون بسکتبال عنوان کرد: در پی صعود تیم مهرام از دسته اول به لیگ برتر،  این باشگاه امتیاز تیم دوم خود را به تیم لیموندیس شیراز واگذار می‌کند و…

«لیموندیس» یکی از زیرمجموعه های هلدینگ بزرگ «مهرام» است که به گواه وبسایت این شرکت از سال 1372، گروه محصولات ترشی جات را در شهر شیراز تولید می‌کند.

زبان سرخ / هچلِ «کچل حسن» و «حسن کچل»!

سازمان لیگ فدراسیون بسکتبال که خود را نهادی غیر وابسته توصیف می‌کند و سال گذشته ، حضور تیم خانه بسکتبال خوزستان را مغایر با آیین نامه می دانست، شایسته است نگاهی به سایر بندهای قانونی هم بیندازد. درست است که مهرامی ها مدعی شده‌اند که تیم دوم خود را واگذار کرده‌اند اما با نگاهی به لیست اعضای هیات مدیره «لیموندیس» که به تاریخ 19 اردیبهشت 1402 در روزنامه رسمی کشور به چاپ رسیده،  پی خواهند برد که آقایان پیروز ملک زاده و کوشان نایب زاده  که هر دو از اعضای هیات مدیره گروه تولیدی مهرام  هستند، توأمان به عنوان رئیس و نایب رئیس هیات مدیره برای مدت دو سال عهده دار مسئولیت های ذکر شده در «لیموندیس»  شده‌اند مضافا بر این که یکی از دفاتر این شرکت در سایت apadanagroup با نشانی تهران، خیابان مطهری، پلاک 333 ذکر شده که همه می دانند دفتر رسمی مهرام است.

این مطلب را هم مطالعه کنید؛  معرفی تیم‌های بسکتبال بانوان لیگ برتر / شعله‌‌ قهرمانی و دیدار نمادین با گاز

جان کلام ، «لیموندیس» همان «مهرام» است، یعنی «گروه صنعتی مهرام» علی رغم این واگذاری صوری در لیگ برتر بسکتبال ایران دو نماینده خواهد داشت ! به عبارتی چه «کچل حسن » و چه «حسن کچل» …!

پی نوشت: هر جا سخن از اخلاق حرفه ای و حرفه ای گری به میان می‌آید، موضوع تعارض منافع هم مطرح می‌شود. اغراق نیست اگر بگوییم بسیاری از فسادها، خطاها و رفتارهای غیرحرفه‌ای و مخرب‌، ناشی از بی‌توجهی به تعارض منافع است.

یک شرکت پیمانکاری را در نظر بگیرید که در چارچوب قرارداد برای یک سازمان کارفرما (از بخش دولتی یا خصوصی) کار می‌کند. مثلاً می‌توانید به شرکتی فکر کنید که پیمانکار نگهداری فضای سبز است و چند قرارداد از شهرداری دارد. حالا تصور کنید که این پیمانکار، فرزند یا یکی از بستگان یکی از مدیران شهرداری را – که اتفاقاً در عقد و تمدید یا نظارت بر قرارداد نقش دارد – استخدام می‌کند.

در چنین شرایطی آن مدیر شهرداری در وضعیت تعارض منافع قرار می‌گیرد. به خاطر این‌که وظیفه‌‌ حرفه‌ای‌اش ایجاب می‌کند بر صحت عملکرد آن پیمانکار نظارت کند و در صورت نارضایتی، از آن‌ها خسارت گرفته یا قرارداد شهرداری را با پیمانکار تمدید نکند اما منفعت شخصی همین مدیر این است که کار پیمانکار رونق داشته باشد و صورت‌وضعیت‌ها به سرعت به پول تبدیل شوند و قرارداد پیمانکار تمدید شود.

چون در این حالت، امنیت شغلی خویشاوندی که در آن شرکت پیمانکاری است تامین و چه بسا از امتیازهای بیشتری هم بهره‌مند شود. به عبارت دیگر، تعارض منافع به موقعیتی گفته می‌شود که فرد بر سر دوراهی منافع عمومی و منافع شخصی گرفتار می‌شود و باید یکی از این دو را انتخاب کند. حضور تیم لیموندیس در فصل آینده نیز می تواند چنین وضعیتی را در پی داشته باشد و مسابقاتش مخصوصا با مهرام را حاشیه ساز کند.

این مطلب را هم مطالعه کنید؛  باب نایت مربی بسکتبال در 83 سالگی درگذشت

زبان سرخ / هچلِ «کچل حسن» و «حسن کچل»!

پی نوشت : متاسفانه در بسکتبال ما قوانین یا مورد بازبینی قرار نمی گیرند و وحی منزل پنداشته می شوند یا دست اندرکاران در اعمال قانون سلیقه ای عمل کرده و بعضا  دچار افراط و تفریط می شوند؛ مثلا اگر مصوبه ای به نفع جریان خاصی باشد اجرای آن را مُرِّ قانون  تلقی کرده ولی آن جا که مصلحت ملی در میان است،  بعضی ها را هم زیرسبیلی رد می کنند  و…!

امیدواریم تا کار به جاهای باریک کشیده نشده، «سرپرست لاستیک فروشی» که اصرار دارد  او را «تایر فروش» خطاب کنیم ، فکری به حال تعارض منافع پدیدآمده بکند هرچند انتظاری بیهوده است و او و رفقایش به کرات نشان داده‌اند که اشتباهی آمده‌اند و اصطلاحا توی باغ نیستند !

هامش : ملا نصرالدین وارد شهری شد و در کوچه و بازار گردش می کرد و مات و مبهوت به این طرف و آن طرف می نگریست . مردی جلو آمده و پرسید : آقا ، ممکن است بگویی امروز چند شنبه است؟ ملا نگاهی به قیافه آن مرد انداخت و گفت : والله نمی دانم چون من تازه وارد این شهر شده ام و هنوز جایی را بلد نیستم!

*کامران خطیبی

دیدگاهتان را بنویسید