افشین رضاپور
«دخترها باباییاند». این تکیه کلام در بسیاری از جاها، در مورد همهی اقشار جامعه صدق میکند از جمله ورزش.
سالهاست که پسران ورزشکاران مشهور راه پدران خود را در پیش گرفتند همینطور دختران ورزشکاران سعی کردهاند در همان رشتهی ورزشی حتی سایر ورزشها مشهور شوند.
در ورزش ایران و در حالی که بسیاری از فرزندان برای کنار آمدن با مقایسههای بیپایان تلاش میکنند و نمیتوانند از سایههای طولانی پدرانشان بیرون بیایند، اما تعداد کمی هم هستند که در آزمون زمان دوام میآورند و از پدرانشان پیشی میگیرند. علاوه بر این، زوجهای «پدر و پسر» یا «پدر و دختر» در ورزش، همیشه داستانهای جالبی دارند. روایتهایی که طرفداران آنها شاید مشتاقانه منتظر شنیدنشان باشند یا به زندگی خانوادههای ورزشکار از زوایای مختلف بنگرند.
بسکتبال ایران پر از تیترهای خبرساز پدران و پسران حتی دختران است. زندگی بسیاری از آن در سایتها و مجلات و صفحات اجتماعی روایت شده است. ما نیز در این گزارش، روایتگر زندگی ورزشی دختری از خانوادهای ورزشکار هستیم.
«قبلِ اینکه بسکتبال را شروع کنم در پسزمینهی ذهنم، هنوز خاطرات به پیشواز و استقبال بابام رفتنم نقش بسته. حول و حوش 5 – 4 سالگیام، اواخر دوران بازی بابا بود، یادمه به فرودگاه میرفتیم و صحنههای حلقههای گل انداختن توی گردن بابام که بابام مینداخت گردن ما و توی اون چرخهای بار و چمدونا مینشستیم … منم که بابایی فکرشو بکنید از یک روز قبل از اومدن بابا تا شب بعدش نمیخوابیدم و همیشه با ذوق این صحنهها کلی کیف میکردم».
سارا مرشدی، دختر عباس مرشدی است. عباس مرشدی، بازیکن تیم جوانان ایران در 1353 فیلیپین بود. بازیکن و سپس طی دورههایی کاپیتان تیم ملی بسکتبال از 1357 تا 1370، با سابقهی سالهای طولانی مربیگری باشگاهی، دانشگاهها، تیمهای ملی اعم از جوانان و امید و تیم ملی بزرگسالان در دهههای 70 تا اواسط 80.
«برای ورود به بسکتبال باید با عناوین بابا کنار میومدم. دورهی بازنشستگی او همزمان با شروع بازی کردن من بود. خیلی کوچیک بودم. 9 یا 10 سال اما بابا مسیر رو طوری برام آماده کرد تا فقط بسکتبالیست نشم. اجازه داد عاشق بسکتبال بشم».
این جملهای بود که سارا مرشدی هنوز با گذشت 30 سال از آن روزها با تمام وجودش گفت. با افتخار. اگر تاریخ ورود عباس مرشدی به تیم جوانان ایران تا امروز را محاسبه کنیم، خانوادهی مرشدی روی هم نیمقرن است که در بسکتبال حضور دارند.
سارا مرشدی به اتفاق حامد مرشدی (برادرش) و پدر، سه نفری بودند که در تاریخ غنی پدران و فرزندان ورزشکار، در کنار هم بازی کردند. یا؛ بسکتبال را ابتدا نزد پدر آموختند.
«بابا به تربیت ما بیشتر از بسکتبال اهمیت میداد. از استخر شنا گرفته تا توی سالنهای بسکتبال دنبال بابا میدویدم. موقع تمرین، گوشهی سالن مینشستم و توپ بسکتبال رو میدادم.»
سارا در 10 سالگی به طور جدی بسکتبال را شروع کرد. «مدرسه راهنمایی میرفتم. یک روز بابا گفت وسائل تو جمع کن بریم باشگاه. آن موقع با دختر آقای فدایینژاد (بازیکن سابق پرسپولیس)، غزال، رفتیم باشگاه. غزال 6 – 5 ماه قبل از من اونجا تمرین میکرد. رفتیم باشگاه شرکت نفت در خیابان جلفا. خانم ناهید ادیبپور مربی بودند و 60 – 50 نفر شاگرد داشتند و آموزش پایه میدادند.»
بازیکن 10 سالهی کلاس بسکتبال ادیبپور در باشگاه نفت با اولین توپی که گرفت یادش میآید که از دستش افتاد و قل خورد رفت تهی سالن! با وجود این؛ پدر و دختر بار دیگر در افتتاحیهی فصل جدیدی از بسکتبال با هم حضور داشتند. به صورت رسمی.
«از اونجا من شروع کردم. بعد از کلاسهای ما، کلاسهای بابام و آقای فدایینژاد که خودشون شرکت نفتی بودند، شروع میشد. از همان زمان در کلاسهای بسکتبال توپ دستمون بود تا بعضی شبها تا 11 شب. اصلاً متوجهی سرعت پیشرفتم نشدم. بعدِ تایم دخترا با پسرا بازی میکردیم و بعدِ یک سال مهارتهای بسکتبال من به قدری ارتقاء پیدا کرد که من توی تیم رفتم و اولین بازی رسمیام با تیم دختران انجام شد.»
ناهید ادیبپور مربی سارا مرشدی، آن روزها مربیگری تیمهای مطرحی مثل دماوند و هما را در سوپرلیگهای دههی 70 برعهده داشت. سارا ادامه میدهد: «افتخار حضور در کنار بازیکنانی داشتم مثل خواهران عباسی (پروانه و پوران)، مریم صابری و … ملیپوشان وقت بسکتبال بانوان. از اعضای تیم جوانان بودم که همزمان در تیم بزرگسالان بازی میکردم.»
سارا مرشدی با گذشت سالهای طولانی از دورهی بازیاش اما همچنان قدردان مربیانی است که برایش زحمت کشیدند و موجب رشد و پیشرفت او در بسکتبال شدند. «به من بال و پر دادند. فضا دادند.»
در ادامهی بازی باشگاهی، چند سال برای تیم راه آهن با مربیگری پوران عباسی بازی کرد.
همزمان با طی کردن سلسله مراتب پیشرفت، در تیمهای منتخب آموزشگاهی و تیم تهران به میدان رفت. وقتی سوسن فتحی مربی تیم تهران برای نخستین بار سارا مرشدی را دید، از نحوهی بازی پسرانهی سارا متعجب شده بود. به هر حال طبیعی بود چون سارا بیشتر اوقات با پسرها بازی میکرد.
«یک سال برای سپاهان در اصفهان بازی کردم. البته سال سختی برام بود. خانم ادیبپور مربی سپاهان شده بودند و چند تا بازیکن از جمله من که خوب شوت میزدم را با خودشون به اصفهان بردند. یک فصل در کنار آزاده زمانپور و آرمینه پطروس بازیکنان ملیپوش اصفهانی که از من حمایت کردند بازی کردم. سالهایی که من تیم عوض میکردم در بین دخترا زیاد عرف نبود. من تابوشکنی کردم. از تیم خانم ادیبپور بیرون اومدم. رفتم راه آهن و از آنجا سپاهان. این جابهجاییها از سوی مربیان واکنشهای متفاوتی به همراه داشت.»
برای سارا مرشدی که در یک خانوادهی ورزشی بزرگ شده بود و نگرش خانواده بر اساس ورزش حرفهای با برخوردهای حاکم بر تیمها فرق داشت، نقل و انتقال در تیمها، مسألهی چندان بزرگی نبود. عباس مرشدی خطاب به سارا میگفت جابهجایی بازیکن در تیمهای مردان عادی است و نباید به عرف بسکتبال بانوان نگاه کند. اگر میخواهد پیشرفت کند و فکر میکند جای دیگر با پیشنهاد بهتری وجود دارد باید تیمش را تغییر بدهد. «من این جسارت را کردم و این کار را انجام دادم. حتی در سپاهان یکسری مقاومتهایی از طرف بازیکنان علیه من وجود داشت اما خانم اجاقی، سرپرست و مدیر تیم با حمایتشان از من سعی میکردند از بار فشار روانی روی من کم کنند».
مقصد بعدی سارا مرشدی، تیم مهرام با مربیگری مهین کورهچیان و کمک سیما عادلی بود. سارا با مصدومیتهایی که طی سالها با آنها کنار آمده بود با فیزیوتراپی و بدنسازی، آمادگی خودش را در شرایط خوبی نگه میداشت. بازی برای تیم قزوینی، در آغاز دههی 90، آخرین دورهی بازی سارا مرشدی بود که با این تیم قهرمان سوپرلیگ شد.
سالهای جدایی از بسکتبال
سارا مرشدی میگوید: «پس از آخرین دورهی بازیام با اینکه باز هم پیشنهاد داشتم اما ترجیح دادم از بسکتبال کنارهگیری حتی شغلم را عوض کنم. پس از آن به مدت 12 سال در مجموعهی حس خوب زندگی کار پزشکی انجام دادم. حرکات اصلاحی مرتبط با تحصیلاتم.»
مؤفقیت در شغل جدید به ارتباط پایدار سارا با افراد نیازمند به حرکات اصلاحی و طراحی و برنامهریزی بازتوانی برای آنها انجامید. او به موازات این سالها بدنسازی را هم جدی گرفت و یکی از مربیان بدنساز است.
«دورهی ما که بازی میکردیم شاید من جزو معدود بازیکنانی بودم که بدنسازی میکردم. بین دختران اصلاً بدنسازی بسکتبال رایج نبود یا تعدادشون انگشتشمار بود بقیه فکر میکردند فقط باید بسکتبال بازی کنند. اما الان دختران از علم بدنسازی شناخت و آگاهی خوبی دارند و دورههای تمرینات بدنسازی را به موازات بسکتبال پیش میبرند.»
بازگشت با ناروپرگاس
سارا مرشدی در سال 1402 دوباره با توصیهی پدر وارد بسکتبال شد. با نگاهی نو و تأملی دقیق به کار پایه در بسکتبال. آن هم در مجموعهی «ناروپرگاس» که مدیریت فنی آن توسط کامبیز شکوهی مدیر و سرمایهگذار پروژه، به عباس مرشدی پیشکسوت بسکتبال سپرده شد.
«ما دو نفر داشتیم که برای نخستین بار وارد پانسیون شده بودند. مدیریت پانسیون برعهدهی من گذاشته شد و به مرور بچههای دیگری به ما اضافه شدند. دیری نگذشت که ابعاد کار ما بزرگتر شد و من ناخواسته درگیرش شدم اما الان با این کارم دوباره همون عشق به بسکتبال به خود من برگشت. کارگردانی در بیرون از صحنه که به عشق یک ایدهی نو برگشته است. شاید به خاطر آنچه که در طول سالهای بازی برایم اتفاق افتاد؛ روابط بین خانمها، حقخوریها، اجحافها و… دوست نداشتم ورود کنم و همیشه ازش دور بودم اما الان فقط از طریق این مجموعه میخواهم در خدمت بسکتبال باشم.»
از قضاوت کردن راجع به وضع موجود بسکتبال بانوان پرهیز میکند. «نمیدانم الان وضع به چه منوال است.»
ناروپِرگاس پرندهای پرتلاش است که در بالاترین سطح ارتفاع، قادر به پرواز کردن است. سارا مرشدی میگوید: «باید روی اسممان تعصب داشته باشیم. یعنی همهی ما از جمله بچهها میدانیم در سایهی تلاش گروهی باید بسوی ارتفاع باشکوه پیشرفت، پر باز کنیم.»
بازیکنان مجموعهی آکادمی ناروپرگاس از صفر شروع کردند. ابتدا علی قنبری که سابقهی مربیگری تیم جوانان ایران را در مسابقات 2004 آسیا دارد و با این تیم قهرمان شده است، به کمک حامد مرشدی به بچههای مبتدی تمرین دادند. سپس بهرام رمضان مربی ملی و باشگاهی در تیمهای مختلف پایه و بزرگسالان، جایگزین قنبری شد.
سارا مرشدی شاهد عینی تمام روزهای سپری شدهی بچههای ناروپرگاس است: «از اینکه شاهد پروسهی پیشرفتشونم، لذت میبرم».
بچههایی از خوزستان، ایلام، گلستان، چهارمحال بختیاری، کردستان، آذربایجانغربی و تهران که تعدادشان به 14 نفر میرسد در پانسیون ناروپرگاس زندگی میکنند. با وجود سن و سال کمتر در ردهی جوانان، پس از یک سال و نیم تمرین، مسابقه از لیگ دسته دو جوانان باشگاههای تهران را شروع کردهاند. بعضیها دو و نفراتی تا سه دورهی آینده مجاز به بازی در دستهی جوانان هستند. مستعدین را عباس مرشدی در شهرها پیدا میکند یا به او معرفی میشود.
سارا مرشدی میگوید: «برای بچهها مسیر، هدف کوتاه و بلندمدت در نظر گرفته شده است و خودشان هم در جریان اهداف ما هستند. بچهها به لحاظ روحی – روانی، تحت کنترل و نظارتاند. روانشناس و پزشک تغذیه دارند. آشپز و خانهدار داریم به اضافهی اینکه بچهها زمانهایی که در پانسیون هستند، وظیفه و مسئولیتهای مختلف خودشان را برعهده دارند. از نظر درسی نیز تحت کنترل معلماناند.»
حوالی میدان ولیعصر، در خانهای قدیمی حیاطدار و اتاقهای بزرگ با آنکارد کردن تختخوابها، حرف سارا مرشدی را بر لزوم رعایت نظم و انضباط توسط بچهها تأیید میکند. یک برنامهی فشرده از زندگی و بسکتبال که به مرور زمان اصلاح و کامل شده است. ناروپرگاس با خانوادههای بازیکنان ارتباط نزدیک و صمیمی دارد تا قبل از آنکه بسکتبالیست بسازد از آنان انسانهای خوب بسازد. خلق عشق و ایدهی کامبیز شکوهی در کار پایهای که به کمک افراد در بخشهای متعدد، روز به روز عملیاتیتر و پربارتر میشود… او در پیِ یاد دادن «سبک زندگی» به ورزشکاران نوجوانش است.
خانوادهی مرشدی، طرف دیگر این داستان جالب است. پدر، دختر و پسر. حامد مرشدی کمک مربی مجموعه، به ناروپرگاس در هدف استعدادپروری کمک میکند. بازیکن ردههای پایه، جوانان ایران و باشگاهی. او متولد 1365 است. یک سال کوچکتر از سارا مرشدی. حامد در دوران بازی به عنوان یکی از خوشاخلاقترین بازیکنان بسکتبال ایران شناخته میشد. هر چند او نتوانست از سالهای طولانی افتحارات پدرش در بسکتبال جلو بزند اما نمیتوان منکر این شد که فرزندان، سارا و حامد «ژن ورزشی» پدر خود عباس مرشدی را به ارث نبرده باشند.
خانوادهی مرشدی با بیش از 50 سال حضور در بسکتبال برای جامعه بسکتبال کاملاً شناخته شدهاند و مجموعه ناروپرگاس بین پیوند خانوادگی و حرفهایگری برای رسیدن به موفقیت شغلی بعدی پل زده است.
محمدعلی مشلوش، پرهام مظفری، محمدمهدی احمدی، پرهام مجیدی، رهام پرتوی، محمداعرابی، امیرمحمدمیری، امیررضا کرمینسب، محمد غلامی، شروین کیا، فربد رحمانینیا، محمدامین اصغری، محمدخباز و آرش توسلی.
کادر:
عباس مرشدی (مدیرفنی)
سارا مرشدی (مدیر پانسیون و کوردیناتور)
بهرام رمضان (سرمربی)
حامد مرشدی (کمک مربی)
محمدحسین غفاری (بدنساز)
کیوان ملانوروزی (روانشناس)
امیر ناصری (سرپرست)
Responses