پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود

پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود

روژانو محمودی یکی از اولین‌های بسکتبال دختران ایران است. زمانی که بازی با پوشش سر دختران ایرانی در مسابقات بین‌المللی توسط فیبا تأیید شد، روژانو محمودی عضو تیمی شد که در بازی‌های سه نفره داخل سالن آسیا برای نخستین بار به طور رسمی شرکت کرد.

روژانو محمودی قبل از بازی‌های عشق‌آباد، تجربۀ چند سفر را با تیم ملی بسکتبال داشت. مثل بازی‌های دوستانه در قطر یا سفر تدارکاتی به ترکیه اما بهترین دوران بسکتبال روژانو در بازی‌های رسمی ملی و باشگاهی، بازی‌های سه نفره در ترکمنستان و مسابقات بسکتبال جام ملت‌های غرب آسیا همینطور جام باشگاههای غرب آسیا در اردن است.

او عضو یک خانوادۀ 4 نفره است که سه نفر از اعضای آن بسکتبالیست هستند.

یک پزشک بسکتبالیست که در این گفت و گو خیلی راحت به ما می‌گوید بسکتبال قهرمانی و حرفه‌ای، تأثیری روی درس و مشق‌اش نداشت و هر دو را با هم داشت تا شد؛ خانم دکتر.

گفت و گوی سایت خانه بسکتبال ایران را با روژانو محمودی، پزشک بسکتبالیست می‌خوانید:

سلام، حال شما؟

سلام. ممنونم.

این گفت و گوی ما قراره بره تو سایت.

کدوم سایت؟

خانه بسکتبال ایران.

بله، مشکلی نیست.

با اسم‌تون شروع کنیم.

روژانو؟

بله، یعنی چی؟

یعنی روز نو، نسل نو. اسم کُردی است.

معنی‌اش را از شما می‌پرسند؟

خیلی وقت‌ها.

از اسم‌تون راضی هستید؟

خیلی زیاد.

با سن مشکلی ندارید؟

نه، روژانو محمودی، متولد 23 / 6 / 1367 کرمانشاه.

خواهر و برادر؟

یک خواهر ژینا، کوچکتر از خودم.

پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود
بسکتبال؟

من از اون دخترایی هستم که شروع بسکتبالم یادم نمی‌آد.

چطور؟

خُب، از بچگی همیشه تو سالن‌های بسکتبال بودم.

به خاطر مادر؟

بله، ایشان مربی بسکتبال هستند (الهه دارستانی)  و ما هم از بچگی با توپ بسکتبال بزرگ شدیم.

مسابقه هم می‌دادید؟

همیشه کنار زمین بودم و هر وقت می‌گفت بیا تو حلقه پرتاب کن. یا دریبل بزن و پاس بده.

از کی بازی کردید؟

بزرگتر که شدم. مینی بسکتبال، بعدش راهنمایی و پله پله.

پله پله تا کجا؟

تا سال 1386 که اولین بار بود به اردوی تیم ملی دعوت شدم و یک اردو شرکت کردم.

چرا یک اردو؟

به خاطر کنکور. بعدش تو همۀ اردوها بودم.

پشت کنکور ماندید؟

دو، سال و سال سوم قبول شدم.

اصرار خانواده؟

نه، هیچ اصراری روی پزشکی نبود. خودم خواستم. مصمم بودم پزشکی بخوانم.

بسکتبال را کنار نگذاشتید؟

هرگز، حتی در سال‌های کنکورم بسکتبال بازی می‌کردم. شاید دو سه ماه در کل سه سال فقط بازی نکرده باشم.

پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود
لیگ؟

اولش برای کرمانشاه بازی کردم. بیرون از کرمانشاه برای گاز تهران.

تیم‌های بعدی؟

نفت آبادان، بهمن و هیرو تهران، امسال شهرداری قزوین.

پزشکی و سختی‌هاش؟

کلاس‌های تئوری و رفت و آمد به مسابقات و درس برای من سخت بود اما دو سال آخر که بیشتر بیمارستان بودم و دروس عملی داشتم و کشیک یا شیفت بودم راحت‌تر بود.

کشیک می‌کشیدید؟

بله، با همکاری دوستان.

کشیک برای بسکتبال؟

کشیک‌ها را روزهای به غیر از مسابقات انتخاب می‌کردم و روز بسکتبال off داشتم.

سخت نبود؟

فشارهایش که کم نبود اما هماهنگ می‌کردم به پزشکی و بسکتبال، هر دو با هم برسم.

پزشکی و بسکتبال؟

عمومی‌ام را گذراندم و طرح هم تمام شده اما دوست دارم پزشکی و بسکتبال را با هم ادامه دنبال کنم. ممکن است پزشکی خودم را در حوزۀ ورزش ادامه بدهم. طب فیزیکی یا پزشکی ورزشی و …

پول پزشکی بهتره یا بسکتبال؟

اگر از نظر میزان درآمد باشد خُب پزشکی اما به لحاظ لذت؛ بسکتبال. پول پزشکی از درد دیگری شاید لذتبخش نباشد اما با بسکتبال کاری را انجام می‌دهم که لذت می‌برم و کسی هم ناراحت نیست.

پزشک حاذقی شدید؟

حالا نه حاذق اما بعد کشیک یا شیفت‌ها همین که درد کسی را درمان یا آرامش کنم، لذت می‌برم. خودمم با آرامش بیمارانم، آرامش می‌گیرم.

پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود
نقطه ضعف شما؟

بسکتبال.

چطور؟

بچه که بودم یک کاری را باید انجام بدهم انجام نمی‌دادم مثلاً اتاقم نامرتب بود پدر و مادرم می‌گفتند از بسکتبال خبری نیست و من بلافاصله خواستۀ آنان را برآورده می‌کردم تا بروم بسکتبال بازی کنم.

آشپزی؟

بلد نیستم اما چند وقتی است که تحت تعلیمم.

غذای مورد علاقه؟

ماکارونی و خورشت خلال کرمانشاهی.

موسیقی؟

دوست دارم و پیانو هم می‌زنم. بعد از تحصیلم شروع کردم و فعلاً در حال یادگیری هستم. موسیقی به من آرامش می‌دهد.

کتاب؟

زیاد وقت نمی‌کنم و بیشتر کتاب‌های درسی خودم را می‌خوانم. بستگی به مودم هم دارد. کتاب‌های انگیزشی یا سرگذشت ورزشکاران را می‌خواندم یا رمان.

آخرین کتابی که خوانده‌اید؟

در حال خواندن کتاب 1984 جورج اورول هستم.

تاریخ؟

دوست دارم همه چی را بدانم اما وقت کم می‌آورم و اینکه پیگیر تاریخ باشم نه زیاد.

بیستون رفتید؟

تا دل‌تان بخواهد از نزدیک دیدمش.

پدرم را همیشه پشت صحنۀ زندگی خودم می‌بینم / محمودی: نقطۀ ضعف من بسکتبال بود
توی کارهاتون اجباری داشتید؟

هرگز، پدر و مادرم هرگز اصراری برای انجام کاری به ما نداشتند. همیشه سعی کردند کارهایی که درست بوده را به ما بگویند اما باقی تصمیم برعهدۀ خود ما بود.

پدر و مادر؟

مادرم از بچگی مادر و رفیق و مربی‌ام بوده و همیشه در گقت و گو‌ها اسم مادرم می‌آید اما پدرم پشت صحنۀ همۀ موفقیت‌هایم بود و همیشه او را پشت تمامی صحنه‌های زندگی‌ام حس کرده‌ام. پدرم ورزشی نیست اما همیشه حامی هر سه نفر ما یعنی من و خواهرم و مادرم؛ سه تا بسکتبالیست در یک خانواده است.

رابطه با پدر؟

عالی. خانوادۀ ما همیشه در کنار هم هستیم. پدرم کارش فنی بوده اما موسیقی و نقاشی انجام داده و خیلی با سلیقه است. دوران مدرسه هر چی کار هنری داشتیم بابام خیلی کمکم کرده.

منبع خوشحالی شما؟

اعضای خانواده در کنار هم و سلامتی آنان.

حال خوب یعنی چی؟

رسیدن به هدف در زندگی. همۀ ما هدفی داریم و برای هدف‌مان تلاش می‌کنیم. کسی که احساس کند به هدفش نزدیک است، حال خوب هم دارد. یک نکتۀ دیگری هم هست. شب با وجدان راحت سرش را روی بالش بگذارد.

چی رنج‌تون میده؟

دوست ندارم گرفتاری کسی را ببینیم. دوست دارم همه آدم‌ها در آرامش زندگی کنند. وقتی ادم‌ها آنچه را که نشان می‌دهند اما نیستند خیلی اذیتم می‌کند. واقعاً رنج می‌برم. دلیلی ندارد آنچه را که وانمود می‌کنند، نباشند.

عشق؟

تعریفم از عشق می‌تواند بی‌نهایت باشد اما دو نفرند که در عمل و در خواسته‌های مشترک‌شان یکی شدند و هیچ مرزی بین‌شان نیست. با هم در حال حرکت هستند و با هم زندگی را قسمت کرده‌اند و… شاید این مفهوم از اریک فروم هم جالب باشد؛ زندگی، عشق و دیگر هیچ.

 

مصاحبه‌های سرضرب و سئوال‌ جواب‌های فراوان از بازیکنان بسکتبال را در سایت خانه بسکتبال ایران دنبال کنید.

سعی می‌کنیم در هفته با یکی از بازیکنان گفت و گو کنیم و شما را در جریان احوالات شخصی، بازی و تا حدودی زندگی آنان قرار بدهیم.

دیگر مصاحبه‌های اختصاصی خانه بسکتبال ایران را از اینجا بخوانید. دیالوگ

دیدگاهتان را بنویسید